مسابقه ی ساختن چتر نجات کلاس اول 1 سال تحصیلی 87 - 86


بعد از اتمام فصل نيروها وبراي انجام يک کار عملي مربوط به درس تصميم گرفتم يک مسابقه ميان بچه هاي کلاس اول 1 برگزار کنم و همانطور که فکر مي کردم با استقبال دانش آموزان روبه رو شدم

وسا يل مجاز :

15عدد ني معمولي ،

6 برگ آ چهار ،

چسب نواري(به مقدار کافي)

نحوي انجام مسابقه :

اين مسابقه با کمک و همراهي تمام دانش آموزان ولطف آقاي طحان( دبير ورزش )انجام شد .خوشبختانه کنار مدرسه کوچه بن بستي بود که بچه ها درآنجا جمع شده بودند ومن از بالاي پشت بام مدرسه به ترتيب دفتر مدرسه چتر ها را در حالي که به هر کدام يک وزنه ي 50 گرمي متصل بود رها مي کردم .وتوسط يک کورنومتر زمان رسيدن آن به زمين را اندازه مي گرفتم .

چه کساني برنده شدند؟

آن هايي که چترشان دير تر از همه به زمين مي رسيد و در ضمن به شکل مستقيم سقوط مي کردند يعني چتر در مسير سقوط وارونه يا خيلي کج نمي شد .

تصاویر به ترتیب از بالا به پایین :

نفر اول : وحید آل یاسین

نفر دوم : سید علی افخمی

نفر سوم : امیر محمد بهدانی

نفرات چهارم به طور مشترک : نفر سمت راست سعید رضا اکبری و نفر سمت چپ مجتبی براتی


این هم تمام بچه های کلاس در یک عکس دسته جمعی


اسامی سودوکو باز ها

جدول ساده :

1- عماد عرفانيان 12 جدول کلاس اول 5

2- امير حسين عبداله زاده 18 جدول کلاس اول 3

3- امير حسين سحر خيز 12 جدول کلاس اول 3

4- رضا اعتمادي 12 جدول کلاس اول 5

5- هومن محمدي 12 جدول کلاس اول 5

6- يوسف ابراهيم زاده 1 جدول کلاس اول 1

7- عليرضا حسيني 6 جدول کلاس اول 5

8- کامياب هوشمند 1 جدول کلاس اول 4

9- علي کفاش باشي 5 جدول کلاس اول 4

10- مجتبي براتي 3 جدول کلاس اول 2

11- امين محمد امين 3 جدول کلاس دوم 1

12- ساجد برادران 2 جدول کلاس اول 1

13- کاوه کيوان 2 جدول کلاس دوم 3

14- کيانوش قسوره 13 جدول کلاس اول 4

15- محمد دهقانی 18 جدول کلاس اول 2

16- امیر علی همتیان 1 جدول کلاس دوم 3

17- فیاض صالح 6 جدول کلاس اول 5

18- سعید امروزی 18 جدول کلاس اول 5

19- امیر مهماندوست 12 جدول کلاس اول 5

20- امیر حسین رشید 6 جدول کلاس اول 5

21- فرهاد صادقی 6 جدول کلاس اول 5

22- بنیامین طارقیان 12 جدول کلاس اول 5

23- پویا توشه خواه 12 جدول کلاس اول 5

24- پوریا کریمی 6 جدول کلاس اول 5

25- پدرام مقدادی 6 جدول کلاس اول 5

26- داریوش اشرف زاده 6 جدول کلاس اول 1

27- حسین شهبازی 12 جدول کلاس اول 3

28- محمدامین فروتن 6 جدول کلاس اول 3

29- پوریا غفاریان 6 جدول کلاس اول 3

30- نوید میریان 6 جدول کلاس اول 4

31- پویا امیری 18 جدول کلاس اول 1

32- رفیع فیض بخش 6 جدول کلاس اول 3

33- افشار ایمانی 10 جدول کلاس دوم 1

34- فرشید جوانشیر 12 جدول کلاس دوم 1

35- علی حسن دخت 12 جدول کلاس دوم 1

36- امیر علی نظری توکلی 6 جدول کلاس دوم 3

37- سید احمد بلادی 6 جدول کلاس اول 5

38 یوسف ابراهیم زاده 6 جدول کلاس اول 1

39- احمدیان12 جدول کلاس دوم 1

40- خشایار کریمی 6جدول کلاس اول 3

جدول متوسط

1- کامياب هوشمند 2 جدول کلاس اول 4

2- رضا اعتمادي 2 جدول کلاس اول 5

3- کیا نوش قسوره 1 جدول .اول 4

4- امیر مهماندوست 6 جدول کلاس اول 5

5- سعید امروزی 6 جدول کلاس اول 5

6- محمد دهقانی 4 جدول اول 2

7- افشار ایمانی 4 جدول کلاس دوم 1

8- احمدیان 6 جدول کلاس دوم 1

9- فرشید جوانشیر 6 جدول کلاس دوم 1

10- علی حسن دخت 6 جدول کلاس دوم 1

11- امير حسين عبداله زاده 6 جدول کلاس اول 3

12- پویا توشه خواه 6 جدول کلاس اول 5

13- خشایار کریمی 6جدول کلاس اول 3

جدول سخت :

1- کیا نوش قسوره 1 جدول کلاس اول 4

2- افشار ایمانی 1 جدول کلاس دوم 1

3- محمد دهقانی 2 جدول کلاس اول 2

(اين ليست تکميل مي شود )

داستان کوتاهی در باره ی یک دانه ی برف

نوشته ی صمد بهرنگی با اندکی تلخیص

يك روز برفي پشت پنجره ايستاده بودم و بيرون را تماشا مي كردم. دانه هاي برف رقص كنان مي آمدند و روي همه چيز مي نشستند. روي بند رخت، روي درخت ها، سر ديوارها، روي آفتابه ي لب كرت، روي همه چيز. دانه ي بزرگي طرف پنجره مي آمد. دستم را از دريچه بيرون بردم و زير دانه ي برف گرفتم. دانه آرام كف دستم نشست. چقدر سفيد و تميز بود! چه شكل و بريدگي زيبا و منظمي داشت! زير لب به خودم گفتم: كاش اين دانه ي برف زبان داشت و سرگذشتش را برايم مي گفت!

در اين وقت دانه ي برف صدا داد و گفت: اگر ميل داري بداني سرگذشت من چيست، گوش كن برايت تعريف كنم: من چند ماه پيش يك قطره آب بودم. توي درياي خزر بودم. همراه ميلياردها ميليارد قطره ي ديگر اينور و آنور مي رفتم و روز مي گذراندم. يك روز تابستان روي دريا مي گشتم. آفتاب گرمي مي تابيد. من گرم شدم و بخار شدم. هزاران هزار قطره ي ديگر هم با من بخار شدند. ما از سبكي پر درآورده بوديم و خود به خود بالا مي رفتيم. باد دنبالمان افتاده بود و ما را به هر طرف مي كشاند. آنقدر بالا رفتيم كه ديگر آدمها را نديديم. از هر سو توده هاي بخار مي آمد و به ما مي چسبيد. گاهي هم ما مي رفتيم و به توده هاي بزرگتر مي چسبيديم و در هم مي رفتيم و فشرده مي شديم و باز هم كيپ هم راه مي رفتيم و بالا مي رفتيم و دورتر مي رفتيم و زيادتر مي شديم و فشرده تر مي شديم. گاهي جلو آفتاب را مي گرفتيم و گاهي جلو ماه و ستارگان را و آنوقت شب را تاريكتر مي كرديم.

آنطور كه بعضي از ذره هاي بخار مي گفتند، ما ابر شده بوديم، باد توي ما مي زد و ما را به شكلهاي عجيب و غريبي در مي آورد. خودم كه توي دريا بودم، گاهي ابرها را به شكل شتر و آدم و خر و غيره مي ديدم.

نمي دانم چند ماه در آسمان سرگردان بوديم. ما خيلي بالا رفته بوديم. هوا سرد شده بود. آنقدر توي هم رفته بوديم كه نمي توانستيم دست و پاي خود را دراز كنيم. دسته جمعي حركت مي كرديم: من نمي دانستم كجا مي رويم. دور و برم را هم نمي ديدم. از آفتاب خبري نبود. گويا ما خودمان جلو آفتاب را گرفته بوديم. خيلي وسعت داشتيم. چند صد كيلومتر درازا و پهنا داشتيم. مي خواستيم باران شويم و برگرديم زمين.

من از شوق زمين دل تو دلم نبود. مدتي گذشت. ما همه نيمي آب بوديم و نيمي بخار. داشتيم باران مي شديم. ناگهان هوا چنان سرد شد كه من لرزيدم و همه لرزيدند. به دور و برم نگاه كردم. به يكي گفتم: چه شده؟ جواب داد: حالا در زمين، آنجا كه ما هستيم، زمستان است. البته در جاهاي ديگر ممكن است هوا گرم باشد. اين سرماي ناگهاني ديگر نمي گذارد ما باران شويم. نگاه كن! من دارم برف مي شوم. تو خودت هم...

رفيقم نتوانست حرفش را ادامه بدهد. برف شد و راه افتاد طرف زمين. دنبال او، من و هزاران هزار ذره ي ديگر هم يكي پس از ديگري برف شديم و بر زمين باريديم.

وقتي توي دريا بودم، سنگين بودم. اما حالا سبك شده بودم. مثل پركاه پرواز مي كردم. سرما را هم نمي فهميدم. سرما جزو بدن من شده بود. رقص مي كرديم و پايين مي آمديم.

وقتي به زمين نزديك شدم، ديدم دارم به شهر تبريز مي افتم. از درياي خزر چقدر دور شده بودم!!!

از آن بالا مي ديدم كه بچه اي دارد سگي را با دگنك مي زند و سگ زوزه مي كشد. ديدم اگر همينجوري بروم يكراست خواهم افتاد روي سر چنين بچه اي، از باد خواهش كردم كه مرا نجات بدهد و جاي ديگري ببرد. باد خواهشم را قبول كرد. مرا برداشت و آورد اينجا. وقتي ديدم تو دستت را زير من گرفتي ازت خوشم آمد و...

تا خواست بقیه حرفش را بزند دیگر آب شده بود.

خیلی برایم عجیب بود واسه یه دونه برف با این عمر کوتاه اینقدر مهم باشه که کجا و روی دست کی فرود بیاد !!!